حاج احمد

 

ایستاده در غبار، فیلمِ شخصیت است. سرگذشت احمد متوسلیان: نوجوانِ تودار؛ جوانِ عدالت‌خواه؛ و فرمانده‌ای تندخو و سخت‌گیر، که به مرور می‌آموزد چطور می‌تواند با هدایت خصوصیات درونی‌اش، انسان مفیدی باشد و به کشور و آرمانش‌هایش خدمت کند. محمدحسین مهدویان و گروهش موفق شده‌اند با اتکا به شخصیت حاج احمد از دل حوادثی تاریخی که در جَوی ملتهب جریان دارند، موقعیت‌های پُر تنش بیرون بکشند و بدون آن‌که از او ‌یک قدیس بسازند، از احمد متوسلیان سیمایی انسانی ارائه دهند. 

جذابیتِ  ایستاده در غبار مرهون تبعیت از خُلقیات احمد است. ازاین‌رو در تمامی ‌فیلم به جای اتفاقات، شاهد تصمیمات احمد هستیم که باعث بروز اتفاقات‌اند. این رفتار ویژه‌ی احمد است که در برهه‌های مختلف از زندگی‌اش موقعیت‌ها را خلق می‌کند و به حوادث معنی می‌بخشد. رفتار مدیریتی او هنگامی‌که مسئولیتِ سپاهِ پاوه را به عهده دارد و ‌یا پس ازآن، نحوه‌ی عملیاتی کردنِ آزادسازی مریوان، نمونه‌ی موقعیت‌هایی هستند که در آن‌ها، احمد از  عناصرِ وجودی‌اش بهره می‌برد تا موفقیتی ناممکن را کسب کند. موفقیتی که تنها با خصوصیات فردی احمد کسب می‌شود و شخصیتی دیگر از انجام آن ناتوان است. چرا که متوسلیان هیچ‌‎گاه پس از کسب ‌یک پیروزی، متوقف نمی‌شود. سخت‌گیری و خشمِ درونی‌اش، موتور محرکه‌ی او هستند و روحیه‌ی عدالت خواهی‌اش باعث می‌گردد، احمد همواره در حال تلاش باقی بماند. ایستاده در غبار به خوبی این موضوع را برای بیننده‌اش جا می‌اندازد که از شخصیت احمد بر می‌آید که وقتی خیلی ساده و به شکل داوطلبانه عازم بوکان می شود تا به نیروهای سپاهی کمک کند، ظرف حدود سه سال به چنین جایگاهی برسد که عهده‌دار فرماندهی بخش مهمی از عملیات آزادسازی خرمشهر باشد.

هر چند که مهدویان برای ساخت چنین فضایی، و باورپذیرکردنِ آن، از مصاحبه‌هایی واقعی استفاده و حوادث تاریخی را بازسازی کرده است؛ اما حربه‌ی اصلی او اتصال مداوم به شخصیت احمد متوسلیان است و تاکید روی این نکته که در حال تماشای زندگی قهرمانی ملی هستیم اما او نیز هم چون ما ضعف‌هایی دارد و کلنجارهای روحی بسیار. بدین ترتیب حاج احمد، تبدیل به شخصیتی ملموس و قابل باور شده که بیننده ناخودآگاه با او درگیریِ حسی پیدا می‌کند. این‌گونه است که توداریِ احمد به فیلم رنگی از معصومیت و غرور بخشیده و عصبیتِ احمد موجب تعلیق درونی فیلم گشته است. رفتار متوسلیان با نیروهای تحت عمرش، نمایان‌گر این ویژگی‌ست. حاج احمد همان‌طور که در نظارت بر اجرای دستورات، سخت‌گیر است، هم‌زمان مهربان و با گذشت نیز هست و ‌یا به همان میزان که با تندخویی، نیروهایش را از خود می‌رنجاند، فارغ از هر منیتی حاضر است از وجود خود برای وحدت نیروهای سپاه مایه بگذارد. چنین شخصیتی چنان قابل باور و دوست‌داشتنی‌ست که بیننده ‌یا نگران حال اوست و‌یا منتظر واکنش‌های او.

بااین‌حال، پایان فیلم، با اینکه بَرگرفته از واقعیت است، اندکی دل‌سرد کننده است. مفقود شدنِ ‌یکباره‌ی احمد متوسلیان انرژی فیلم را خنثی و بیننده را با سرخوردگی مواجه می‌کند. ایستاده در غبار نیازمند پایانی‌ست که همراه با سکونی معنادار، بیننده را اغنا کند به پایان راه رسیده است. پایانی که شخصیت بزرگ فیلم را در ذهن و روان بیننده ثبت کند. شاید بهترین نمونه، هوانوردِ مارتین اسکورسیزی باشد که علی‌رغم شخصیت محور بودن، پایان فیلم را به جای نمایشِ اوج‌ یکی از اتفاقات زندگی هوارد هیوز، به نزدیک شدن به خلوت شخصیت اصلی اختصاص می‌دهد تا فیلم را با تاکید بر خصوصیت فردی هوارد هیوز به پایان ببرد و نه الزاماً اتفاقی واقعی.    

چاپ شده در روزنامه‌ی "هفت صبح"/ بیست و سوم مرداد نود و پنج