To Rome with Love

به رم، با عشق/ وودی آلن/ 2011:

ظاهر فیلم این‌گونه است: با یک فیلم توریستی طرف هستیم که تصاویر کارت پستالی جالب و مسحور کننده‌ای از رم به ‌ما ارائه می‌دهد و بیش از هر چیز این حس را در ما زنده می‌کند که وای خدا رم عجب شهر خوب و دل‌انگیزی برای زندگی کردن و عاشق شدن و عشق ورزیدن است. سطح بعدی مجموعه‌ای از داستان‌های عامه‌پسند و تکراری‌ست که بارها در فیلم‌ها شاهدش بوده‌ایم؛ کمدی‌هایی با دقت کپی برداری شده. اما اصل قضیه این است که با این‌که به رم، با عشق  فیلمِ‌سفارشیِ خوش ساختی است ولی این آدم‌هایی که شاهد برش کوتاهی از زندگی‌شان هستیم به‌شکل اصیلی، وودی آلنی هستند. آلن در حال روایت ماجراهایی در دل رم است با تفاوت‌هایی اساسی در ساختار و منطق روایی داستان‌هایش اما آن‌چه ثابت است تمام دغدغه‌هایی است که آلن در تمام فیلم‌هایش به‌آنها پرداخته.این فکر رذیلانه که آلن مجموعه‌ای از شخصیت‌ها و قصه‌ها دارد و اگر بخواهد می‌تواند همین داستانی که شاهداش بودیم را با تغییر لوکیشن مثلاً در روسیه هم بسازد، به‌احتمال قوی ایده‌ای است که اگر با خود آلن هم در میانش بگذارید خواهد گفت: چرا که نه؟ اتفاقا توی فکرش هم هستم.پس با فیلمی ‌مواجهیم که با این‌که هر پلانش داد می‌زند من در ایتالیا هستم اما در همان لحظه‌ها هم از ایتالیایی بودن خالی‌ست و برعکس! کیفیت پیچیده‌ای که آلن در حال دور دادن با خودش در کل اروپاست. شک نکنید اگر بودجه ساخت فیلم بعدی آلن را شهرداری شیراز یا اصفهان تامین کند، آلن به‌سادگی هر چه تمام‌تر با مواد فرهنگی و عرفی که مصرف روزانه‌ی زندگی ایرانی ماست، جشنواره ای بی نظیری از رنگ و نور و زندگی خلق خواهد کرد. و نکته ی اصلی آن‌جاست که چنان با  تسلط به‌جزء‌جزء این مواد سازنده ارجاع خواهد داد که همه باور خواهیم کرد آلن تمام عمرش را تویِ کفِ فرهنگ ما بوده است.

به رم، با عشق با مامور کنترل ترافیکی شروع می‌شود که شخصیت‌های چهار داستانک فیلم را به‌ما معرفی می‌کند. آن‌چه او در معرفی خود می‌گوید رمز اصلی لذت بردن از فیلم است: وظیفه‌ی او این است که کاری کند ترافیک همیشه در جریان باشد. این همان کاری است که آلن با موقعیت‌های ابتدایی هر داستانش می‌کند. تعریف یک موقعیت اجتماعی ساده و سپس خارج کردن آن به‌شکلی دیوانه‌وار و توقف‌ناپذیر که به‌شکل مهیجی بوی زندگی و زندگی کردن را به‌مشام شخصیت‌ها می‌رساند و زندگی را در روزمرگی آنها به‌جریان می‌اندازد. شخصیت‌ها با ابعاد تازه‌ای از شخصیت خود آشنا می‌شوند و پس از بلوغی خوش طعم به‌همان روزمرگی باز می‌گردند با این تفاوت که از این در جریان بودن و توقف دوباره درسی را آموخته اند که بیش از هر چیز از حس و حالی ناشی می‌شود که از زیستن در رم حاصل گردیده است. این همان حس پیچیده‌ای است که وقتی فیلم‌های نیویورکی آلن را می‌دیدم دچارش می‌شدیم، که تازه این وسط آلن، شخصیت آلک بالدوین را هم به‌داستان رمی ‌شده‌ی نیمه شب در پاریساش اضافه کرده است. 

فیلم که تمام می‌شود و ما هم اگر نخواهیم با سرعت، مثل پیرمردها، به رم، با عشق را با (چه می‌دانم،) ساختار شکنی هری مقایسه کنیم به‌احتمال زیاد حال خوبی داریم. فیلمی‌ دیده‌ایم با تصاویر عالی و شخصیت‌هایی که با درایت در مرز تیپ-‌شخصیت باقی مانده‌اند و داستان‌هایی که حتا وقتی از همان ابتدا پایان‌شان را می‌دانستیم با لذت به‌فرآیند شکل‌گیری و نتیجه‌شان چشم دوخته‌ایم و کیست که کتمان کند بزرگ‌ترین دستاورد هر فیلم خوبی همین حس خوب است: همان دوربینی(/ چشم ناظری) که ابتدای فیلم جوری وارد داستان می‌شود که گویی تازه عاشق زنی شده، و با همه سرگشتگی و سکون هم‌زمانش، نمی‌تواند از او چشم بردارد حالا در نمایی عمومی، گویی که در بالکن زیبایی ایستاده و فقط از منظره لذت می‌برد، سرش را می‌گرداند و بی‌خیال اتفاق مهمی‌ که دارد روی پله‌های میدان اسپانیا می افتد، می‌شود و این بار به‌جای یک پلیس یکی از مردم عادی رم شروع به‌حرف زدن می‌کند.کسی که به‌جای در جریان قرار دادن ترافیک، همه چیز را از بالای میدان به‌نظاره نشسته است.باز هم مثل کاری که برادران کوئن استاد انجام آن هستند( از وکیل هادساکر بگیرید تا لبوفسکی بزرگ) حقه‌ی یهودی خوبی خورده‌ایم. ما را نشانده‌اند و برای‌مان داستان‌های تودرتویی تعریف کرده‌اند و حالا که تمام شده می‌گویند این‌که چیزی نیست ما داستان‌های بهتری برای تعریف داریم. منتظر باشید!  


کیفیت: سرگرم کننده