قاعدهی تصادف/ بهنام بهزادی/ 1391:
پلان سکانس به ظاهر خلاقانهی ابتدایی، تعمداً به عنوان شیوهی پیشبرد فیلم انتخاب شده و قاعدهی تصادف عملاً از نیمههای خود به یک شکنجهی تمام عیار تبدیل گشته است.منطق مشخصی برای این پلانهای طولانی وجود ندارد و خلاقیت خاصی هم در اجرا صورت نمیگیرد. در یک سوم پایانی فیلم، رسماً شاهد رفتوآمد بازیگران جلوی دروبین هستیم بدون آنکه حس خاصی از طریق این شیوهی اتخاذ شده و روش اجرایی سختش نصیب تماشاگری شود که مثلاً قرار است با تصمیمی که این جمع تئاتری میگیرند، همزاد پنداری کند.
داستان یک خطی فیلم تحمل این همه کِش آمدن را نداشته و آن بدتر تحمیل شیوهی اجرا باعث شده تکتک عناصر فیلم جلوههایی نمادپردازانه به خود بگیرند: از گفتگوی پدر و دختر در خفقان پارکینگ بگیرد تا صحنهی به هم خوردن حال دختر که در محیطی پُر از کلافهای درهمپیچیده اتفاق میاُفتد.حتا درودیوار خانهی محل تمرین بچهها، پُر از اشیاء و تصاویری است که تلاش زیادی شده به چشم بیایند . از همه گلدرشتتر علائم راهنمایی رانندگی.
قاعدهی تصادف به لحاظ مفهومی به موقعیتهای اخلاقی «پیشادرباره الی»ای
تعلق دارد و حرف تازهای هم برای زدن ندارد و متأسفانه با این پایان مأیوس
کننده برای کارگردانی که با فیلم اولش توقعهای زیادی را ایجاد کرده بود
حتا قدمی رو به عقب محسوب می شود.
کیفیت: وقت تلف کردن